وارد دانشکده فنی مهندسی نیویورک که بشویم، اولین چیزی که نظرمان را جلب خواهد کرد، اختلاف فاحش حضور دانشجویان خارجی در مقاطع تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد و دکترا) در مقایسه با کارشناسی است. حدود 80 درصد دانشجویان مقطع کارشناسی را آمریکاییها تشکیل دادهاند درحالیکه این رقم در مقطع کارشناسی ارشد به 20 درصد میرسد. طبق آماری که در سال 2015 منتشر شده است، حدود 55 درصد دانشجویان تحصیلات تکمیلی آمریکا، ملیتی غیر آمریکایی داشتهاند. این رقم در رشتههای هنری و انسانی 16 درصد و در تجارت کمی بیش از 18 درصد بوده است.
حضور اندک آمریکاییها در رشتههای پرطرفدار فنی مهندسی، مانند علوم رایانه بسیار برجستهتر است. این رشتهها راه ورود به شرکتهایی چون گوگل، آمازون، فیسبوک و مایکروسافت هستند. حدود 64 درصد از دانشجویان دکتری و 68 درصد از دانشجویان کارشناسی ارشد این رشتهها در سال گذشته، ملیتی غیر آمریکایی داشتهاند. البته وضعیت مقطع کارشناسی کاملاً متفاوت است و سهم خارجیها در این مقطع تنها 9 درصد بوده است.
عوامل متعددی منجر به چنین شکافی بین مقاطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی شده است که شاید دلیل اصلی آن را بتوان بازار کار تشنه فناوری دانست. آمریکاییها برای یافتن شغل نیازی نمیبینند که مدرک بالاتری کسب کنند. آنها وقتی با مدرک کارشناسی فارغالتحصیل میشوند بهراحتی میتوانند از میان موقعیتهای شغلی متعددی که برایشان فراهم است، یکی را برگزینند. بعضی دیگر هم چنان زیر بار اقساط هزینه دانشگاهشان گرفتارشدهاند که نمیتوانند بازهم وام بگیرند و تحصیلاتشان را ادامه دهند.
یکی از اساتید دانشکده علوم رایانه دانشگاه واشنگتن معتقد است اگر دانشجوهای کارشناسی آمریکایی کارشان را خوب بلد باشند با همان مدرک میتوانند در گوگل یا مایکروسافت استخدام شوند.
هادی پرتوی هم که در دهه 1990 در دانشگاه هاروارد علوم رایانه میخواند، اکنون با هماتاقی پیشینش از یک شرکت پیشنهاد کاری دریافت کردهاند، درحالیکه هادی ارشدش را گرفته است و هماتاقیاش نه. هادی معتقد است مدرک کارشناسی ارشد باارزش است، ولی نه آنقدر که آمریکاییها را به ادامه تحصیل راغب کند.
دانشگاهها و شرکتها برای حفظ توان رقابتی در عرصه جهانی، به دنبال جذب استعدادهای دیگر کشورها هستند و تعداد علاقهمندان به تحصیل در آمریکا نیز به حدی زیاد است که دانشگاهها نیازی به استفاده از مشوقهای مالی برای ترغیب آمریکاییها به ادامه تحصیل نمیبینند.
البته با بر سر کار آمدن ترامپ و اعمال محدودیتهای مهاجرتی، در بعضی از دانشگاهها و رشتهها شاهد افت 20 تا 30 درصدی پذیرش دانشجویان خارجی بودهایم. دکتر هلبر، رئیس دانشکده فنی مهندسی دانشگاه دارتموس از این وضع ابراز نگرانی کرده است و معتقد است اگر این شرایط یکی دو سال دیگر ادامه پیدا کند، روند کنونی تحقیقاتی ما به خطر خواهد افتاد.
از نظرگاه تاریخی، با رونق گرفتن وضعیت اقتصادی، حضور آمریکاییها در مقاطع تحصیلات تکمیلی افت کرد. چراکه تنها دانشجویانی ادامه تحصیل میدادند که به علمآموزی و کارهای تحقیقاتی علاقه وافری داشتند. دانشجویان خارجی هم ادامه تحصیل در آمریکا را بهترین راه برای دریافت اقامت و یافتن شغلی مناسب در صنعت بینالمللی میدیدند؛ فرصتی که شاید در کشور خودشان بهسختی به دست میآمد.
عدهای از سیاستگذاران و اساتید دانشگاهها معتقدند باید فکری به حال حضور کمرنگ آمریکاییها در مقاطع تحصیلات تکمیلی کرد، بعضی دانشکدههای فنی مهندسی با ارائه برنامههای میانرشتهای خواهان جذب دانشجویانی با تحصیلاتی غیر از فنی مهندسی هستند و امیدوارند با این ترفند، آمریکاییهای بیشتری را به ادامه تحصیل ترغیب کنند.
منبع: قلم چی
اگر فرزندتان دوست دارد نویسنده شود، یا بهعنوان والدی دلسوز، به دنبال تقویت قلم فرزندتان هستید، بهتر است از نکاتی که استیو گراهام، استاد تربیتمعلم دانشگاه آریزونا استیت مطرح میکند مطلع شوید. او سی سالی میشود در مورد اینکه جوانان و نوجوانان چطور نوشتن را فرامیگیرند تحقیق میکند. گراهام در نوشتن کتابهای بسیاری دست داشته است که «استراتژیهای قدرتمند نویسندگی برای همه دانشآموزان[1]» جزو آنهاست. مطالب زیر از مصاحبهای که با او صورت گرفته استخراج شده است.
آیا مطالعه در خانه، به دانشآموزان کمک میکند که بهتر بنویسند؟
مطالعه واقعاً لازم است، ولی کافی نیست. شواهد کافی برای این مدعا که هرکه بیشتر بخواند نویسنده بهتری میشود در دست نیست. ولی نکته در تحلیل نوشتهها نهفته است. وقتی داستانی را برای کودکمان میخوانیم، میتوانیم در مورد آن اثر با او گفتوگو کنیم. از او بپرسیم که نویسنده با چه روشی توانسته این مکان خیالی را بهصورتی واقعی توصیف کند؟ از چه کلماتی استفاده کرده؟ ایدهها و بحثهایش را چطور مطرح کرده؟
آیا والدین باید نوشتههای فرزندشان را تصحیح کنند یا فقط مشوق آنها باشند؟
وقتی فرزند شما نزدتان میآید تا نوشتهاش را برای شما بخواند، دنبال نظر شما نیست، بلکه به دنبال تأیید آن است. مهمترین نکته در چنین مواردی، تأکید بر ویژگیهایی است که به نظرتان جذاب آمده است. اگر احساس میکنید که باید نظر خود را در خصوص نوشته او اعلام کنید، بهتر است تنها به ذکر یکی دو مورد بسنده کنید. والدین و معلمان ادبیات معمولاً موارد بسیاری را مطرح میکنند که دانشآموز را سردرگم میکند. نکته مهم بعدی این است که همواره یادمان باشد ما صاحب آن اثر نیستیم. پس بهتر است بجای استفاده از عباراتی مانند «فلان کن و بهمان کن» بهتر است نظراتمان را بهصورت سؤالی مطرح کنیم. چنین رویکردی به فرزندمان این امکان را میدهد که خودش در مورد نوشتهاش تصمیم بگیرد.
آیا رسانههای اجتماعی به مهارت نویسندگی فرزندان لطمه میزند؟
به نظرم نه. کودکان وقتی در خانه هستند مدام دارند مینویسند؛ پیامک و چت و اینستاگرام و فیسبوک و ... . هرکدام از این رسانهها قوانین مخصوص خودشان را دارند که باعث میشود دانشآموزان سبکهای مختلف نوشتاری را فرابگیرند. ما میتوانیم از این رسانهها برای تقویت مهارت نوشتن در فرزندانمان استفاده کنیم و مثلاً تفاوت نوشتارهای رسمی و غیررسمی را برایشان مشخص کنیم. چنین مهارتی بسیار کارآمد است.
والدین برای آگاهی از روشهای آموزش انشا در مدرسه فرزندانشان باید چه کنند؟
بعد از راهنمایی، زمان کمی به آموزش انشا در مدارس اختصاص داده میشود. تصور غالب این است که فرزندانمان تا آن موقع مهارت نوشتن را کاملاً فراگرفتهاند! فعالیتهای انشا و ادبیات در دبیرستان بیشتر شامل سؤالات چندگزینهای و پر کردن جاهای خالی میشود و طولانیترین تکلیف، نوشتن یک جمله یا یک پاراگراف است. دیگر خبری از نوشتن یک مقاله یا نوشتار کامل نیست، نه در کلاسهای ادبیات و نه در دیگر درسها.
بنابراین سؤالاتی که باید پرسیده شود ازاینقرارند: «آیا فرزندم در مدرسه تکلیف نوشتنی دارد؟ در خانه چطور؟ آیا این تکالیف نیاز به تحلیل و تفسیر دارد؟» چراکه برای موفقیت در دانشگاه، فرزندمان به آموختن مهارت نوشتن تحلیلی و تفسیری نیاز دارد.
منبع: قلم چی
اخیراً مقالههای متعددی با موضوع اینکه «فلسفه به چهکار میآید؟» برخوردهام که اغلب بر نمرات بالای دانشجویان فلسفه در آزمونهای سراسری، بازار مناسب مهارتهای فلسفی و پتانسیل بالای درآمدی تحصیلکردگان این رشته تأکید داشتهاند.
روزهایی که دانشجو بودم و هنوز مطمئن نبودم که در آینده میخواهم چه کنم، به نقلقولی بهیادماندنی از الکس پوزنیاکوف برخوردم: «من جواب عجیبی دارم که در پاسخ به این سؤال که چرا فلسفه خواندی میدهم. به آنها میگویم که میخواستم در بشر بودن حرفهای شوم.»
این جواب آنقدر ایدئال آمد که تصمیم گرفتم چنان کنم.
از آن زمان تاکنون در کارهای مختلفی حرفهای شدهام ولی هیچکدام بهاندازه فلسفه به عمق انسانیتم نیفزودهاند. هیچ رشته دیگری تا این حد مرا نسبت به دنیا کنجکاو نکرده و ذهنم را با ابزارهای بران تفکر مجهز نکردهاند؛ ابزارهایی که برای حل پازل هستی بسیار کارآمدند.
زمانی که شروع به برگزاری کارگاههای فلسفه برای دانش آموزان دبستانی کردم، در همان جلسات نخست، متوجه توانایی آنها در فراگیری فلسفه شدم. آنها بهشدت کنجکاوند و در خصوص ارزشها («باارزشترین چیز در دنیا چیست؟»)، متافیزیک («آیا زمین تصادفی به وجود آمده است؟»)، زبان («اگر غارنشینها فقط زوزه میکشیدند، پس چطور یاد گرفتند که حرف بزنند؟») و معرفتشناسی («وقتی میتوانیم در خوابمان خواب ببینیم، چطور مطمئن باشیم که بیداریم یا خواب میبینیم؟») پرسشگرند.
آنها در گروههایی چندنفره درباره هوش مصنوعی، ارتباط بینگونهای و اصالت در هنر بحث کرده و در خصوص وجود اراده آزاد، محدودیتهای دانستن و احتمال وجود عدالت و بسیاری مسائل دیگر تعمق کردند. با پرسیدن و به چالش کشیدن مداوم، کودکان دریافتند که چرا بعضی ادعاها نامعتبرند و بعضی دیگر در مقابل شک و شبهه دوام میآورند.
یادگیری فلسفه شک را بدون درماندگی و اعتمادبهنفس را بدون غرور در ذهن نوجوانان و کودکان ایجاد میکند. من کودکانی را دیدهام که منطقیتر، شکاکتر و پذیراتر شدهاند و با شیوهای خالی از اغراض رفتار کردهاند. کودکی دهساله به من گفت: «الآن دارم مشکلات را با فلسفه حل میکنم که خیلی بهتر از خشونت یا هر چیز دیگری جواب داده است.»
بیش از 400 سال پیش، میشل دو مونتنی، نویسنده و فیلسوف فرانسوی پرسیده است: «ازآنجاکه فلسفه هنر تعلیم نحوه زیستن است و ازآنجاکه کودکان نیز بهاندازه ما به فراگیری این هنر نیازمندند، چرا فلسفه را به آنها نمیآموزیم؟» باید امروزه این سؤال را از خودمان بپرسیم.
به فلسفه بهندرت در مدارس ابتدایی و حتی راهنمایی پرداخته میشود. اگر شروع به ترویج آن کنیم، مدارس معنای بیشتری مییابند و توانایی انجام بحثهای مستدل و تفکر سطح بالا را به دانش آموزان میآموزد؛ مهارتهایی که میتواند کیفیت یادگیری دیگر حوزهها را –از ادبیات گرفته تا ریاضیات- بالا ببرد و همچنین آنها را برای زیستن در محیطی مدنی آماده کند.
اگر کودکان را در سنین پایین با فلسفه آشنا کنیم، هدایایی بینظیر به آنها بخشیدهایم: آگاهی از جنبههای اخلاقی، زیبایی شناسانه و سیاسی زندگی، توانایی بیان واضح و ارزیابی تفکراتشان و اعتمادبهنفس لازم برای قضاوت بیطرفانه و اصلاح خودشان. همچنین، آموزش فلسفه میتواند احترام به عقاید و تجربیات دیگران را به آنها بیاموزد.
درست است که موفقیت تحصیلی، پیشرفت شغلی و تمکن مالی اهمیت دارند ولی اینها تنها پوستهای هستند که دور مغز زیستی فلسفی رشد میکنند. این مغز مستور، آزادی، شفافیت اندیشه و تسلط حقیقی به مفهوم بشریت است. اینها ویژگیهایی هستند که باید به دنبال پرورششان در فرزندانمان باشیم.
نویسنده: میشل سووی، مجله گاردین
منبع: قلم چی
بسیاری بر این نظرند که ریاضی سختترین درس است. علاوه بر این کسلکننده بوده و نیازی به آن نداریم. این عدم علاقه و نیز تفکرات منفی درباره آن سبب افت یادگیری میشوند. علاقه به یک موضوع سبب تقویت یادگیری میشود. پس چگونه میتوان ریاضی را بهبود بخشید؟ اولین قدم این است که با تفکرات نادرست درباره آن آشنا شده و مبارزه کنید.
حرفهای زیادی در این رابطه میشنوید برای مثال: ریاضی هوش بسیار بالایی نیاز دارد؛ مهم نیست اگر در ریاضی بد هستید، زیرا بسیاری از افراد اینگونه هستند و بهجز در رشتههایی خاص کاربرد زیادی نیز ندارد. یا والدینم در ریاضی خوب نبودند بنابراین اصلاً از من انتظار ندارند نمره خوبی بگیرم. بیایید نگاهی نزدیکتر به برخی از اینها داشته باشیم.
تفکر نادرست 1: استعدادش را داری یا نداری
بسیاری از کودکان و نوجوانان بر این باورند که اگر والدین آنها در ریاضی خوب نبودهاند، پس ازنظر ژنتیکی پتانسیل آنها در یادگیری ریاضی محدود است. یکی از حرفهایی که از دانشآموزان زیاد میشنوید این است که «پدرم میگوید من همیشه در ریاضی ضعیف بودهام»، که دانشآموز خودبهخود آن را به ضعف خودش در ریاضی تعبیر میکند.
خلاف آن نیز میتواند ضرر برساند. اگر والدین بگویند که ریاضی همیشه برای آنها «ساده» بوده است، کودک ممکن است تحتفشار قرار بگیرد و فکر کند باید حتماً خوب باشد و اگر در ریاضی ضعیف است نشاندهنده نداشتن استعداد است. نوع برخورد والدین بسیار مهم است. زمانی که کودک چنین حرفهایی میشوند که «من هیچوقت به ریاضی نیاز پیدا نکردم، مطمئنم برای تو هم همینطور خواهد بود»، یا «نمیدانم برای چه مشکلداری، این مسائل خیلی هم ساده هستند.»، ابتدا به خودش شک میکند. سپس ازآنجاییکه نگران مأیوس کردن والدین خود است مشکل را بروز نمیدهد، از آنان کمک نمیخواهد. درباره تجربیات خود اینگونه صحبت نکنید. استعداد به آن معنی ذاتی وجود ندارد. تمام مغزها پتانسیل درک ریاضی رادارند. تنها چیزی که لازم است تمرین است و تمرین.
تفکر نادرست 2:پسرها در ریاضی بهتر از دخترها هستند
محققان زیادی به مطالعه این باور کلیشهای پرداختهاند و به این نتیجه رسیدهاند که توان ذهنی دختران و پسران در ریاضی برابر است. به دختران خود این مسئله را القا نکنید. متأسفانه برخی معلمان نیز به این مشکل دامن میزنند. این مسئله فقط یک کلیشه جنسیتی قدیمی و بیاساس است. جامعه نیز بهصورت ناخودآگاه این مسئله را به دختران القا میکند، بهصورتی که بسیاری نیز باور کردهاند که واقعاً توان آنان در حل مسائل ریاضی کمتر از پسرها است. این مسئله سبب افت سطح اعتمادبهنفس و درنتیجه نمرات میشود.
تفکر نادرست 3:ریاضی برای همه مهم و لازم نیست
«ریاضی برای همه رشتهها مهم نیست»، «اشکالی نداره اگر ریاضیات خوب نیست، بیشتر مردم با ریاضی مشکلدارند»، یا «ریاضی خیلی هم به کار نمیآید». این حرفها را همه ما شنیدهایم. اینها سبب میشوند تا دانشآموزان خیلی سریعتر از تلاش دست بکشند، مخصوصاً اگر ریاضی برای آنان دشوار باشد. فرصتهایی را پیدا کنید تا به دانشآموزان نشان دهید ریاضی چگونه در شغلهای مختلف و حتی زندگی روزمره، در خانه و در خیابان بکار میرود.
با حذف تفکرات نادرست، و تقویت انگیزه و اعتمادبهنفس، میتوانیم دانشآموزانی قوی درزمینه ریاضی داشته باشیم. همه ما با ذهنی توانمند به دنیا آمدهایم. آنچه سبب دستیابی به موفقیت میشود ترکیبی است از علاقه، اعتمادبهنفس و تلاش و پشتکار.
منبع: قلم چی
بعضیها با بدبینی معتقدند آینده آموزشوپرورش چندان روشن نیست. اما، چگونه میتوانیم این آینده را پیش بینی و خود را برای تحولات آتی آماده کنیم؟
با توجه به اخبار و شرایط، چهار تغییر بزرگ را در آینده آموزشوپرورش میتوان پیشبینی کرد. ما در مدارس و دانشگاهها شاهد این تغییرات خواهیم بود زیرا اقتصاد و فرهنگ ما نیز تغییر را از ما طلب میکنند.
این چهار پیشبینی بزرگ برای آینده آموزشوپرورش در زیر آمدهاند:
1. آموزش عالی تخصصی
در یک نظرسنجی، دلیل اصلی ورود به دانشگاه برای آمریکاییها کسب مهارتها و دانش لازم برای یک حرفه است. این بهمراتب بالاتر از کسب یک آموزش جامع و یا تبدیلشدن به یک شهروند آگاه بود. باگذشت زمان، ما بیشتر عملگرا میشویم. میخواهیم کاری را انجام دهیم که نتیجه خوبی میدهد. ما میخواهیم برای آنچه نتیجه خوبی میدهد پول پرداخت کنیم. و در حال حاضر، بازار کار نیاز به مهارتهای ویژه دارد. بر اساس نیازهای عملکردی، ما درسهای غیرضروری را حذف کرده و دروس اجباری را موردبازنگری قرار میدهیم. ما شاهد دانشکدهها و مدارسی خواهیم بود که دورههای آمادگی ویژهای برای شغلها و حرفههای خاص ارائه میدهند.
2. کلاسهایی مبتنی بر حل مسئله و تنظیمشده بر اساس نیاز دانشآموز
آموزش فعلی ما نمیتواند ادامه یابد. حدود یکسوم نوجوانان در ایالات متحده ترک تحصیل میکنند، یعنی روزی 7000 نفر، یا به عبارتی 1.2 میلیون دانشآموز در سال. اغلب مواقع نیز این مسئله تقصیر آنان نیست. ما نتوانستهایم موضوعات مفید را به شکلی جذاب برای دانشآموزان قرن بیست و یکم ارائه بدهیم. در آینده شاهد کاربرد دستگاههای قابلحمل (همراه) توسط دانشآموزان خواهیم بود، که به مطالعه موضوع میپردازند درحالیکه معلم نیز میتواند صفحهنمایش آن را دیده و بر پیشرفت آنها نظارت داشته باشد. این روش بر اساس سرعت عمل هر دانشجو خواهد بود. کلاسها بر اساس مسائل طراحی میشوند و نه به شکل موضوعی. کودکان و نوجوانان به حل مسائل دنیای واقعی میپردازند که علایق آنان را تحریک خواهد کرد.
3. آموزش عالی کمهزینه برای همگان
تا سال 2020، 65 درصد از همه شغلها نیاز به تحصیلات دانشگاهی دارند. متأسفانه بیش از یکسوم دانشآموزان در دانشگاه به درسهای پیشرفتهتر نیازمند هستند. علاوه بر این، هزینه تحصیلات تکمیلی در بالاترین سطح خود قرار دارد. یک فارغالتحصیل بهصورت متوسط 26600 دلار بدهی به شکل وام دانشجویی دارد. 80 درصد از آمریکاییها میگویند تحصیلات در برابر این میزان بدهی نمیصرفد. چگونه میتوان آن را بهبود بخشید؟ امروزه شاهد رشد کلاسهای آنلاین معتبر و بسیار جذاب هستیم. استادان از استنفورد، ییل، پرینستون با این دورههای گسترده، آزاد و آنلاین مرتبط هستند و میلیونها نفر در حال ثبتنام هستند. آنها در دسترس و مقرونبهصرفه یا رایگان هستند.
4. ارزشمندترین مهارتها: تفکر انتقادی و رهبری
تفکر انتقادی تقریباً یک هنر گمشده است و درنهایت، آموزشوپرورش متوجه خواهد شد که باید این عنصر ضروری را در جامعه ما تدریس کرد. در حال حاضر نیز دلیل شماره یک ذکرشده برای اهمیت دانشگاه است. همین مسئله برای رهبری نیز صادق است. با افزایش خبرهای روزافزون درباره رهبریهای نادرست، دانشگاهها این مهارت را در صدر برنامههای خود قرار خواهند داد.
پیشبینیهای شما درباره آینده آموزشوپرورش چه خواهد بود؟
منبع:
منبع: قلم چی